مادر بزرگ عزیزم
پایان را دوست ندارم... از وداع گریزانم و از رفتنها و تنها ماندنها میترسم.
پایان آدمها بیرحمانه است، وداع، ظالمانه و رفتن عزیزترینها برای همیشه، دنیا را پوچتر از چیزی که هست میکند.
امروز مادرم برای همیشه رفت و من تازه فهمیدم جهان، ناعادلانهتر از چیزیست که ما فکر میکنیم. هرجا دلش خواست بدون دلجویی و ترحم میایستد و آدمها را از چرخ گردون خارج میکند و کاری به این ندارد که این آدم، عزیزِ چند نفر است و اصلا نمیپرسد برای رفتن حاضری؟ خودش تصمیم میگیرد و بیمعطلی و بدون در نظرگرفتن احساسات آدمها دست بهکار میشود.
مادرم رفت و تمام لبخندها و حرفها و شعرهایش، اتاق کوچک و غمگین مرا محاصره کرده.. غمگینم، همانقدر که درخت گردوی پیر باغ، همانقدر که سقف اتاق مادرم همانقدر که پنجرههای چوبیِ خانهاش، همانقدر که مادر... سفرت به خیر مادر همیشه مهربان...
دلم برای خندههای آرام و با طمانینه، دلم برای خدا را شکر کردنها، دلم برای دعاها و الهی آمین گفتنت تنگ میشود...
سفرت بهخیر..
نوه ات رضا
آدرس آرامگاه :
هفتکل بهشت زهرا جنب مردشور خانه قدیم قطعه ...