پدر آن روز که باخاک هم آغوش شدی
بالهایم بستی
پرگشودن بی تو
سال و ماهی است
ز یادم رفته است
چهار دیوار اتاقت اکنون
با من از قصه دیروز
سخن میگوید.
و فقط میبینم جای خالی تو را
پشت آن پیچک زرد
که صدایم کردی
با نوای لبخند
پدرم شمع وجودت همه جا مایه آرامش من بود و
نبودت دل تاریکیهاست
من در این سال که بی دیده روی تو گذشت
هر نفس تشنه دیدار تو ام
تا به آغوش بگیرم همه دلتنگی این دنیا را
و بگویم با عشق
دل من سخت به دیدار وجودت تنگ است
و هنوزم که هنوز است
به چشمان تو می اندیشد
و به لبخند
که در هر سخنت جاری بود
جای تو بس خالیست
همدم سرد و سیاه شب من تنهاییست
جای تو بس خالیست.
مجید. 99/8/15
آدرس آرامگاه :
بارگاه ملکوتی امام هشتم صحن جمهوری