چند سالیست که در خانه دل شور و صفا نیست که نیست
در دل تک تکمان بی تو دگر آن هیجان نیست که نیست
دور هم جمع و تو غایب زِ میانی چه کنیم
چه کنیم از غم دوری که دگر تاب و توان نیست که نیست
جای خالی تو در خانه 《مادر》همه جا هست هنوز
چه بگوییم که این قسمت ما بود و جز این نیست که نیست
دلمان تنگ و غمت سخت و نبودت چه عذابیست عجب
این چه زجریست که حتی به دمی راحتمان نیست که نیست
همه جا عطر تو جاریست ولی جسم و تنت نیست چه سود
تو کجایی که از آن شادی و شورت خبری نیست که نیست
دخترانت همه دلتنگِ تو و تک پسرت نیز ببین
دلمان خون شد و از تو اثری نیست که نیست
ای کاش که بودی و دلم باز پدر داشت ولی
چه کنم من که غم هجر تو را درمان نیست