چهار ماه و ده روز است که دلتنگیهای غروب را با بودن در کنار مزارش سپری میکنم و
ناباورانه روزهایم را به شبهایم گره زدم و شبهایم را به امید آن که هلال
ماهگونش را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینم به صبح رساندم.
طنین صدای دلنشینش همچنان در گوشم، مهربانیش در قلبم و زیبایی چهرهاش
همیشه در یادم است.
روزگاری است که ما حال پریشان داریم
ز غم مرگ مادر، دیدة گریان داریم
بود اخلاق خوشش ورد زبان همگان
اعتباری که به ما هست ز ایشان داریم