حسن ای یاور همسنگر دیرینه ما
یار خونین کفن و لاله ی بستانی ما
همچون یاقوت که از دیده به دامن ریزد
افتادی به زمین ای گوهر کانی ما
چو هما اوج سما منزل و ماوای تو بود
خفته در خاک چرا ای مه زندانی ما
رفتی ای وای که خون شد دل هم رزمانت
در غم دوریت ای یوسف کنعانی ما
سیل خون گر رود از دیده ی عشاق روا
در فراق رخت ای سرو گلستانی ما
دوستدارانت همه دعوت سوی تو ای سرهنگ سپاه
اشکشان بر مژه بهر گوهر افشانی ما
آدرس آرامگاه :
دالرحمه شیراز