یکسال است که گرمای اشک حسرتت خنکای لبخندمان را به آتشی از بغض بدل کرده و تنها دلخوشی مان خانه ابدیت شده که گاه گاه گلاب بدست با شاخه های ارغوانی به سنگ خاموش نگاه کنیم و دلتنگیمان را با او نجوا کنیم حیف که دیگر این نگاه با معنا را نداریم که از او تمام کلید واژه های زندگی را بیاموزیم
و هزاران بار حیف حضورت را که تمام شادی ها و آرامش دنیابود
روحت دربارگاه الهی قرین لطف و آرامش دادار وقدمهایت در پل صراط به استواری دویدن هایت در صفا و مروه باد