گل یاس، درخت شاتوت و میوه خرمالو؛ اینها یعنی حیاط خانه مامان جون. همان گلهایی که آقاجون میچید و هربار به ما هدیه میداد.
همه وجودش عاطفه بود، چنانکه بعد از رفتنِ «حاجخانم»، هرگز آن آدم شاد و سرحال نشد.
کلامش مملو از مهر بود، چنان ما را از عمقِ جان، خطاب میکرد که در هربار صدا زدن، محبتها میرساند.
همیشه خاطرهها و گفتنیهایِ فراوان داشت. هر سهشنبه کنارش مینشستم و او از گذشتهها میگفت. از کارخانه کفش ملی که حالا دیگر نیست و آقاجون غصه تعطیلیش را میخورد. از قدیمها میگفت، آدمهایی که دیگر نیستند. از رنج یتیمیش در کودکی میگفت، از سالهای خیلی دور.
آنقدر خوشرو، گرم و بهقدری در معاشرت خوشمحضر بود که ناآشنایان را هم به سخن وامیداشت.
از آبرومندان محل بود. از آن مسجدیهایِ صف اول که صدای صلواتشان جلی است. خاطرات نمازجمعههای کودکی با آقاجون همیشه در خاطرم هست.
دریغ که چراغ خانه و عطر گل یاس حیاط خاموش شد. دریغ از مامان جون و آقا جون …
آدرس آرامگاه :
قطعه ۳۰۵ ردیف ۲۶