برای تو در این خانه در این شبهای تنهایی دلم تنگ است برای تو که می دانم دگر پیشم نمی آیی. دلم تنگ است. هوا از ابر لبریز است فقط پیداست قدری نوردرون خانه می سوزد من و شمع وچراغی کور نه از من دور می گردد شب واین درد تنهایی نه می بینم به جز رویت دگر تصویر زیبایی برای تو که دور از من ولی در دیده پیدایی دلم تنگ است شرابی تلخ می نوشم که گم گردم در این مستی نه می دانی تو حالم را نه میدانم کجا هستی برای تو دلم تنگ است به تار خویش می پیچم به پای تار عشقت دل چه دلگیر است این خانه چه بغضی در گلو دارد هوا دیروز ابری بود وباز امروز می بارد برای تو که در قلبم امید صبح فردایی دلم تنگ است. صدایت خفته در گوشم لباس عشق می پوشم دو چشمان پر از اشکم را درون جام می نو شم. صدای باد می پیچد در این حلقوم سرد شب و من خاموش می مانم سکوت مرده ای بر لب برای تو که هر لحظه پر از شوری وشیدایی دلم تنگ است درون باغ بی برگم چه در خواب وچه بیداری به یادت عشق میکارم برایت شعر می گویم ومردم دوست میدارند همان شعر وغزلهایی که از عطر تو سر شارند برای تو عزیز من که بانی غزلهایی دلم تنگ است ...... دلم تنگ است................
از طرف :
امیر
لطفا شکیبا باشید