در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست
می نشینی رو به رویم ، خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟
باز می خندم که خیلی گرچه می دانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت ، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟
وقت رفتن میشود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی ، کار آسانی که نیست.
آدرس آرامگاه :
بهشت برین
از طرف :
از طرف دختر همیشه دلتنگت
لطفا شکیبا باشید