Martyr Farrokhzad Salahshour
منو
فردوسیان : شهدای شهرستان فردوس ، شهدای بشرویه , شهدای سرایان
خانه/بسیج
بسیجتصویرشهدای پاسدارشهدای دانش آموزشهدای فردوسوصیت نامه
شهید محمدرضا میدان دار
Photo of فردوسیان فردوسیان Send an email۱۰ بهمن ۱۳۶۵۰3,362 18 دقیقه خوانده شده
محمدرضا میداندار
محمدرضا میداندار
محمدرضا میداندار
نام پدر: ابوالقاسم
تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۱۰/۲۹
محل تولد: فردوس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۱۰
محل شهادت: شلمچه
محل دفن: ظهر
یگان اعزام کننده: کربلای ۵
متن وصیت نامه شهید محمد رضا میدان دار
بسم الله الرحمن الرحیم
( و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ). « ۱ » < و کسانى که در راه خدا به شهادت مىرسند مرده مپندارید بلکه زندگانند و نزد پروردگار خود روزى مىخورند. > با نام آن که ما را آفرید و به ما قدرت بیان و قدرت آموختن و لیاقت پیمودن راه حق را داد و با سلام، سلامى به گرمى آفتاب خوزستان بر پیشگاه منجى عالم بشریت حضرت بقیه الله الاعظم و با سلام بر نائب بر حقش خمینى کبیر و با سلام بر خانوادههاى صبور شهدا، مفقودین و معلولین و اسراى جنگ تحمیلى عراق علیه ایران که امیدوارم خداوند صبر جزیل به آنها عنایت فرماید. با سلام بر تمامى شهداى گرانقدر که رفتند و با رفتنشان به ما خط آزادى و آزادگى آموختند و شمع گونه سوختند و شمع محفل بشریت شدند و با سوختن خود شمع را سوختن آموختند و پروانه را فداکارى. با امید این که خداوند این فیض عظمى را نصیب این بنده حقیر خود کند و چند کلمهاى به عنوان وصیت مىنویسم :
پروردگارا : توفیق شهادت در راهت و دورى از معصیت و نیت راست و پاک به همه ما عنایت فرما.
خدایا : پایان عمرم را به شهادت ختم فرما و چنان فرما که خونم روى زمین در راه تو ریخته شود.
خدایا : مىترسم که نکند شایستگى شهادت را نداشته باشم و خون در رگهاى من بخشکد که خود از خود بیزار مىشوم.
خدایا : دوست مىدارم که در راه تو بجنگم و بکشم و کشته شوم و تا آخرین قطره خون که در رگهایم جریان دارد در جلو دشمنان دین تو بایستم.
خدایا : از مرگ در بستر وحشت دارم.
خدایا : در آن زمان که برق خمپارهها و سلاحها میدان نبرد را روشن مىکند تو آنچنان قوت قلب عنایت فرما که لیاقت تماشاى جمال تو را بیابم و با یک فریاد فقط با یک بانگ الله اکبر از تمامى اسارتها نجات یابم و به لقاى تو نائل شوم.
خدایا : به حدى گناه کردهام و از فرمان تو سرپیچى کردهام که شرمندهام. مرا از بخشیدگان درگاه خود قرار ده.
خدایا : تو جانم دادى و جانم را خواهى گرفت. مرا در آن صراطى گذار که هیچ گاه در لحظه جان دادن غبطه نخورم.
خدایا : روح ما را از دست این جسم سنگین که سخت ما را پا گیر این جهان فانى کرده است رهایى ده تا با پروازى بلند در آسمان رحمتت اوج گیریم و به ملکوت تو بپیوندیم.
پروردگارا : اینک تو را شاهد مىگیرم که آگاهانه به مشهد خویش مىروم براى جهاد در راه تو، در راه به تحقق رساندن جمهورى اسلامى در سراسر دنیا.
خداوندا : مرا از سپاهیانت قرار ده که به راستى سپاه تو پیروز است و مرا در حزب خود قرار ده که همانا حزب تو ( حزب الله ) همیشه رستگار است.
شکر خدا مىکنم که قدرى مهلتم داد تا اسلام واقعى را بشناسم و در خاموشى جهل از دنیا نروم. انقلاب اسلامى باعث شد من از لاک خود بیرون آیم و دور و بر خود را بنگرم و به زندگیم از دید دیگرى نگاه کنم.
آرى امام کارى بس عظیم کرد، وى باعث شد دنیا از خواب بیدار شود و انسانیت را دوباره یاد آورد. آرى پس از گذشت ۱۸ سال از عمرم هیچ چیز جز شهادت نمىتواند گلوى تشنه مرا سیراب کند. اکنون که در مسیر از قیام تا شهادت هستم و مىخواهم مسیر از سخن تا روح خدا را طى کنم و آنگاه شهادت دهم هیچ چیز جز شهادت آرزوى من نیست. امید است درخت نوپاى اسلام با خون من و برادران من سیراب شده آنگاه جوانه زده و براى ملتم ثمره دهد.
در زندگىام خدمت چشمگیرى به اسلام انجام ندادهام، شاید با شهادتم خدمتى به اسلام و وطن عزیزم کرده باشم. هدف من از آمدن به جبهه فقط براى خدا و به رهبرى امام امت و نابودى کلیه متجاوزین و استقرار کامل حاکمیت ولایت فقیه مىباشد.
اگر شهید شدم اى زندههاى بىزندگى، بدانید که نمردهام بلکه براى همیشه زنده خواهم بود و این شما منافقین هستید که مردهاید و براى یک لحظه زندگى دست به هر خیانتى مىزنید. من نمىخواهم بمیرم، من نمردهام، من شهید خواهم شد، من از زندگى سیرم، زندگى من یعنى بهشت جاویدان، من با چشم باز به سوى مرگ مىروم، معبودم را در جبههها مىبینم و باید بروم و با خونم توطئههاى ضد انقلاب را که در صدد منزوى کردن نیروهاى خط امام است خنثى کنم.
اینک پس از سالها فکر مىکنم که بهترین و گهربارترین لحظههاى عمرم فرا رسیده و با گامهاى استوار و چابک به طرف معشوق خویش مىروم و حس مىکنم که آن لحظههایى که به دنبال آن مىگشتم فرا رسیده و خدایم مرا مىخواند و چیزى را در پیش روى خود مىبینم که از چندى قبل انتظارش را کشیدهام و آن لقاء الله است.
از این که این راه و اسلام را آگاهانه انتخاب کردهام خوشحالم و مىدانم که روزى در راه اسلام و قرآن شهید خواهم شد و اگر ان شاء الله بنده به لقاء الله نائل شدم به سعادتى که سالها جویایش بودهام رسیدهام. بلى مشتاق شهادتم چون حس مىکنم که با ریختن خون من وجدانهائى بیدار مىشود و قلبهایى به خاطر انقلاب و اسلام و امام به تپش مىافتد و این راهى بود که خود انتخاب و خود به پایان رساندم و امیدوارم که برادرانم و برادران حزب الله و امت مسلمان این راهى که راه امام حسین (ع) است ادامه دهند.
بعنوان یک فرد از جامعه که داوطلبانه و خالصانه در راه الله قدم نهادم و به سوى او خواهم شتافت و با میل و رضاى خود براى مقابله با کافرین و ضد اسلامیان و ضد خدایان و ضد بشر به جبهه جنگ حق علیه باطل و ستمکارى آمدم تا دین خود را به جمهورى اسلامى ادا نموده و از مادیت گریخته به معنویت انتقال پیدا کنم. این جا با خون خود عروسى خواهم کرد و عروسى من آن روز است که در پیشگاه خداوند تبارک و تعالى و در کنار انبیا باشم. اگر با کشته شدن من اسلام و رهبریت امام و ولایت فقیه تثبیت مىشود، پس اى شمشیرها و اى خمپارهها و اى توپها و اى بمبها و راکتهاى روسى و آمریکائى من را دربرگیرید و قطعه قطعه کنید و اى دشمن بعثى، اگر پاره پارهام کنى هر قطره خونم ندا مىدهد ( الله اکبر خمینى رهبر – (( و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه ). « ۲ »
تنها آرزوى من این است که پرچم پرافتخار لا اله الا الله و محمد رسول الله به رهبرى حضرت مهدى (عج) بر تمام جهان برافراشته باشد. ( ان شاء الله )
امروز حسین تنهاست، امروز فرزند فاطمه در برابر سپاهیان کفر و ابرقدرتها بىیاور است، امروز کربلاى انقلابمان خون مىخواهد و من مىروم تا به یزید و یزیدیان زمان بفهمانم که شهادت بالاترین آرزوى ماست، مىروم تا شاید نینوایى را بیابم و در عاشوراى دوران هدیه ناقابلى در راه پیروزى حق بر باطل و اسلام بر کفر در پیشگاه مولایم مهدى (عج) تقدیم نمایم و به پروانگان جاوید شمع ولایت بپیوندم، مىروم تا رسالتى که برادران شهیدم به دوشم نهادهاند و خود به سوى الله پرواز کردهاند به انجام رسانم و به کلیه کسانى که بعد از من در این دنیاى اسلامى زنده هستند سفارش مىکنم امام و امت را در این انقلاب یارى کنند.
خدایا : یاران رفتند، دوستان رفتند و همه رفتند.
خدایا : از تو مىخواهم که مرا هم به سوى خود بخوانى و بطلبى، ان شاء الله.
و اما حزب الله :
پیام مرا از دیارى که یادآور تجدید تاریخ اسلام است بپذیرید. در سخنان امام تفکر کنید، شرق و غرب و عوامل مزدور داخلیش را بهتر بشناسید، مبادا انقلاب خونین اسلامیمان صادر نشود، مبادا که از راه امام و ولایت فقیه دور شوید و راه امام تنها راهى است که از میان خون جوشان همچون لاله سرخ درآمده و تنها باید دنبالهرو همین راه باشید که اگر در خط امام باشید رستگارید. ما تحت فرمان ولى امرمان حضرت آیت الله العظمى امام خمینى ( روحى فداه ) به این میدان مىرویم تا با خون خویش پیروزى همیشگى مستضعفین را در طول تاریخ بیمه نمائیم. ما مىرویم تا با کسب پیروزى ( فتح یا شهادت ) قدرت اسلام را به جهانیان بفهمانیم و آنها که امروز روحانیت ما را مىکوبند بدانند که ما جوانان، این انقلاب را
ارزان به دست نیاوردهایم که ارزان هم از دست بدهیم. این را بدانید که تا آخرین قطره خونمان در مقابل شما ایستادگى مىکنیم.
امت حزب الله، به انقلاب و به راهى که مىرود و به شهدایى که دادهاید، به رهبرى که دارید، به موانعى که پشت سر نهادهاید و به اهدافى که دارید عمیقا فکر کنید تا بتوانید واقعا این انقلاب را درک کنید. سر مزار من تفکر کنید زیرا (( تفکر )) عالیترین راه به مقصد رسیدن است.
به خود بیائید، خود را پیدا کنید و آماده شوید، در زندگى عقیده مطلق به اسلام محمد (ص) داشته باشید و در راه احیاى این عقیده و براى به ثمر رساندن آرمانهاى این مکتب از بذل جان و مال دریغ نکنید که قال الحسین (ع) : (( ان الحیاه عقیده و جهاد )). کسانى که ولایت فقیه را قبول ندارید، کسانى که به شهدا و روحانیون فحاشى مىکنید، کسانى که به حزب الله فحاشى مىکنید و بالاخره کسانى که مرجع و رهبرشان شریعتمدارى و قمى و فلان و فلان مىباشد، کمى به خود بیائید و فکر کنید و از شهدا و معلولین و مجروحین و خانوادههایشان خجالت بکشید و به خود بیائید و از خدا طلب مغفرت کنید شاید که خدا شما را آمرزش دهد.
و اما تو اى جوان مسلمان ایرانى که از نعمت آزادى برخوردارى راهى دراز در پیش دارى، مبادا از اندک راهى که آمدى خسته شوى، به آن دور دستها بنگر، به آن جا که چشمان سفید آن کودک سیاه با امیدوارى به هر سو مىچرخند که تو سلاح بر دوش و کتاب خدا در دست از کدامین سمت بهار آزادى را برایش به ارمغان آورى، زنجیر اسارت را از دست و پاى کوچکش باز گشائى تا همچون پروانهاى سبک بال گلهاى حدیث را ببوید و برخوان آیههاى خدا نشیند و طعم شیرین آزادى را بر لبان خشکیدهاش احساس نماید و تو را مبارک باد وجود چنین راهبر و علمدارى که وارث آدم است تا خاتم (ص).
اى جوانان، نکند که در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. اى جوانان، مبادا که در غفلت بمیرید که على (ع) در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حال بىتفاوتى بمیرید که على اکبر حسین در راه حسین و با هدف شهید شد.
و اما اى خانوادههاى محترم شهدا و اسرا :
خدمتتان سلام عرض مىکنم و به شما قول مىدهم که به همین زودى راه بسته کربلا به دست پرتوان رزمندگان اسلام باز شود و شما خانوادههاى محترم شهدا و اسرا به زیارت ابا عبدالله الحسین (ع) مشرف شوید و این ثمره خون عزیزانتان و همان چیزى ( است ) که شهدا و اسیرانمان را به این راه کشید ( یعنى ) آزادى کربلا بود و ان شاء الله با این پیروزى زمینه آزادى اسراى عزیزمان از چنگال دژخیمان بعثى فراهم شود و از خداوند بزرگ مىخواهم به شما صبر و اجر عنایت فرماید.
بسیجیان محترم :
به کلیه نیروهاى مخلص بسیج وصیت مىکنم که اگر آموزشهاى نظامى را ندیدهاند بروند و آموزش ببینند و به جبههها بروند و خالى نگذارند میدانهاى نبرد را و به کلیه برادران سفارش مىکنم که با وضو در سر پست حاضر شوند و کارشان محض الله و فى سبیل الله باشد.
دانش آموزان محترم :
و به دانش آموزان و هم کلاسیهایم وصیت مىکنم که سنگر علم را محکم بگیرند و تخصص همراه تعهد را فرا گیرند. جبهه و سنگر شما همان کلاس درس و سلاح شما همان قلم شماست و به فرموده اماممان روزى شود که با قلمها به جنگ آمریکا برویم و روزى شود که مسلسلها را به قلمها تبدیل کنیم.
سخنى با پدر و مادرم :
پدر و مادر و خواهر و برادرانم، هم اکنون حجت تمام مىکنم گرچه به شما اطمینان دارم ولى بعد از شهادتم فقط برادران سپاه، بنیاد شهید و برادران حزب اللهى مىتوانند به خانه بیایند و یا با شما صحبت کنند، مبادا خداى ناکرده منافقان و از خدا بىخبران به شماها خط بدهند و بگویند چنین نکنید و چنان بکنید. بعد از شهادتم حق ندارید از بنیاد شهید و یا فلان ارگان توقعهاى نابجا داشته باشید و در هیچ کجا حق ندارید با عنوان خانواده شهید مطالبه چیزى بکنید چرا که من براى
مال دنیا به جبهه نرفتهام و شما هم هیچوقت مرا با مال دنیا نمىفروشید. پس فقط از خدا بخواهید و دعا کنید که خدا شهادتم را مورد قبول درگاهش قرار دهد و ان شاء الله مرا با شهدا محشور کند.
از همه پدر و مادرها مىخواهم که در رفتن فرزندانشان به جبهه، به بسیج و به مراسم دعا و دیگر مراسم مذهبى مانع نشوند و حتى فرزندان کوچک خود را با مراسم دعا انس دهید.
پدر گرامى و ارجمندم، مرا حلال کن و با استقامت و صبر و بردبارى در انجام مسئولیتهاى اسلامى بکوش و با دعاى خیر خود همچون همیشه یادم کن و مرا ببخش چرا که خیلى باعث آزارت مىشدم و به یاد نمىآورم که برایتان فرزند خوبى بوده و کار خیرى برایتان انجام داده باشم. پدر جان، سرتان را در جامعه بالا بگیرید و سینهتان را ستبر کنید و چهرهتان را باز کنید و شاد باشید و با زبانتان بگوئید که امانتى داشتهاید از طرف خدا و اینک آن امانت را در راه خدا دادهاید.
اى پدر پیرم، اى که کوههاى بلند و سر به فلک کشیده را درس مقاومت مىدهى، اى اسطوره مقاومت و شهامت، بدان که دشمنان ما به اندازه یک دانه ریش سفیدت غیرت و مردانگى ندارند. پدر جان، اگر این سعادت ( شهادت) نصیبم شد مانند حبیب ابن مظاهر امام را یارى دهید. پدر زحمتکش و رنجدیده، از این که داغى را تحمل مىکنى با همه سختى و بزرگى این مصیبتها، خدا را فراموش نکن، همیشه به یاد خدا باش، همه ما به یک سرا مىرویم و ان شاء الله بهشت ابدى جایگاه ما خواهد بود. مىدانم خسته هستى، داغ دیده هستى اما این را هم بدان که بهشت را به بهاى گران مىدهند.
پدر و مادر عزیزم، اگر من شهید شدم شماها الگوى خوب و بزرگى براى پدران و مادران دیگر باشید. مثل شیر و مثل یک حزب اللهى واقعى در تشییع جنازهام شرکت کنید و ضعفى از خود نشان ندهید و با این عملتان مشت محکمى بر دهان منافقان، کافران و سازشکاران بکوبید.
والدین عزیزم، وقتى بر سر مزارم مىآئید شتاب و عجله نکنید و قبل از این که مزارم و جسد پوسیدهام را در جلوگاه چشمانتان مجسم کنید به یاد نافرمانیهایم بیائید که چگونه بر اثر جهل و نادانى بر شما پرخاش مىکردم آن وقت مرا دعا کنید که محتاجم به دعاى شماها. با صبرتان به منافقین کوردل و دشمنان خارجى و داخلى که به قول قرآن ( صم، بکم، عمى فهم لا یعقلون ). « ۳ » هستند بفهمانید که محمد با چشمانى باز و بینشى آگاهانه به سوى خدا رفت و شهید شد.
مادر جان، اى مادر مهربانم سلامم را بپذیر، حلالم کن مبادا در فقدان من گریه کنى چون که من در جهت آرزویم در حرکتم و حرکتم خدایى و سیر الله است. مادرم، رنج کشیدهاى، دردمندى، آرزو دارى که فرزندانت سرانجام خوبى داشته باشند. تو از خدا خواستى که آخر عاقبت ما ختم به خیر باشد، خدا هم قبول کرد. به خدا قسم اگر شهید شوم باید خدا را شکر کنید که دعاهاى شما به اجابت رسیده است. مادرم ! على اکبر حسین را کشتند، اصغر شش ماهه را تیر به گلویش زدند، سر امامان را بر سر نیزه کردند، زینب را به اسارت بردند، رقیه را در گوشه خرابه تازیانه زدند، ریسمان به گردن على ( علیه السلام ) انداختند، پهلوى فاطمه (س) را شکستند، محسنش را شهید کردند و خیلى خونهاى بزرگان ما ریخته شد. در برابر این عظمت و این همه خون، این قطره خون ناقابل از بدن گنه کارى مثل من اگر ریخته شود چه مىشود، خون من هیچ ارزشى در برابر زندگى این همه درد ندارد پس صبور باش مادر، قول مىدهم به اذن خدا با فاطمه زهرا (س) محشور خواهید شد، ان شاء الله. استقامت کنید و از هیچ چیز شکوه و اعتراض نکنید.
پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم، خیلى دوست داشتم بین شما باشم اما اگر رفتم نگران نباشید او مرا مىطلبد باید اطاعت کرد، باید رفت، براى دیدار شما باز فرصت خواهد بود، همه شما به پیش ما مىآئید. چندى دگر پدر و مادر و همه شما با حضرت فاطمه (س) محشور مىشوید، خداوند به شما صبر بدهد. همه شماها شفاعت شده هستید از طرف خداوند متعال. مادر جان، مادر خوبى برایم بودى مرا حلال کن.
مادر و خواهرانم :
دلم مىخواهد بعد از شهادتم راه زینب را ادامه دهید و زینب گونه باشید. مادر جان، مرگ براى من عروسى است و این آرزوى قلبى من است. عروس من شهادت است و صفیر گلوله عقد ما را خواهد خواند و در پوششى از خون تازه و سرخ و
بارش نقل سرب در حجله سنگر، عروس شهادت را در آغوش خواهم گرفت. مادرم، روز ختمم را مصادف با خواستگاریم و روز هفتم را مصادف با عقد کنان و روز چهلمم را مصادف با عروسیم بدان.
و اما برادران عزیزم :
دستهایتان را مىفشارم و در این روزهاى سرنوشت ساز جنگ، شما را به خداوند واحد مىسپارم و بر پیوند به حبل الله که امروز امام امت است تأکید مىکنم. از شما مىخواهم که اگر به این فوز عظمى نائل شدم امام و اسلام را تنها نگذارید و همچنانکه تا به حال در صحنه جنگ و انقلاب بودهاید از این به بعد هم باشید و از حزب الله که مخلصترین نیروى جمهورى اسلامى مىباشد دفاع و با جوانان هرزه و منافقین و ضد اسلامیان مقابله کنید. ( موفق باشید ان شاء الله ).
اى خواهران عزیزم، حجاب و عفت و پاکدامنى را سر لوحه زندگى خودتان قرار دهید و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگى و مبارزه کنید. خواهرم، بیا با هم راهى رویم من دنبال خاک پاک حسین (ع) و تو دنبال خاک پاک زینب (س)، تو زینب گونه و من حسین وار.
خدایا : جند الله را که با سوگند با ثار الله و در لشکر روح الله براى شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت بقیه الله است حمایت کن. ( آمین یا رب العالمین ).
خدایا : بگذار براى یک بار هم که شده بنده گنهکارى چون من، روسیاهى چون من، پشیمان و مضطرى چون من به مقام شامخ شیعیان دینت برسد و جزء (( السابقون السابقون اولئک المقربون )). « ۴ » قرار گیرد.
خدایا : این بار پیروزیمان را صد در صد بگردان و خط شکنانمان را به پیروزى نهایى و زیارت کربلا نائل بگردان.
معبودا : رهبر انقلاب اسلامیمان، این پیر جماران را طول عمر و عزت و سلامت عنایت بفرما.
اى خدا، اگر مورد مصلحتت است گناهان ما را بریز و پدر و مادر ما را هم ببخش و بیامرز و آتش جهنم را بر بدنشان حرام بگردان و نعمتهاى بهشت را بر آنان واجب بگردان و به پدرم خلقى محمدى عنایت بفرما و به مادرم عزتى زینبى و به هر دوى آنان صبرى جزیل و پاداشى بزرگ عنایت فرما و از فرزند گنهکار اما نادمشان راضى بگردان.
پروردگارا : برادرانم را طول عمر و عزت نفس و وسعت روزى و ایمان کامل واحدى الحسنین عنایت بفرما و خواهران و مادرم را به عصمت زهراى اطهر، عصمت و عفت و عزت و طول عمر و صبر و ایمان فراوان عنایت بگردان.
الان که وصیت نامهام را مىنویسم در یکى از سنگرهاى خط هستم. خدایا، به این ساعت و مکان مقدس و مکان استجابت دعا سوگندت مىدهم :
خدایا : اسراى ما در زندان بغداد و در دست بعثیون گرفتارند. بار الها، به زندانى بزرگ اسلام امام موسى کاظم (ع) الساعه اسباب آزادىشان را فراهم بگردان.
اى خداى مهربان، اى مأواى بىپناهان، اى فریادرس بیچارگان، از ظلم و جور نفس خویش به تو پناه مىآورم، ظلمها کردهام بر خویش و بر بندگانت و بر خودت کفران کردهام نعمتهایت را، اى تواب و رحیم، بپذیر توبه بنده سرگردان و مضطر و پناه جوى خویش را . ( آمین یا رب العالمین )
اى خداى عارفان و اى خداى عاشقان، توفیق انجام وظایفى که به عهده ما گذاردى عنایت فرما.
خدایا : به اشک یتیمان و خرابههاى شام و به آوارگى دو فرزند معصوم مسلم و مصیبتهاى کربلا و به گلوى بریده شده فرزند پیغمبر، خدایا، به پاهاى پرآبله کودکان مظلوم ابا عبدالله تو را قسم مىدهم هر زمان که این جسم و روح گنهکار را بخشیدى از عالم خاکى جدا ساز.
جهان پر درد مىبینم دوا کو دل خوبان عالم را وفا کو
سراسر جمع عالم پر ز عشق است ولى عشق حقیقى با خدا کو
خدایا : زمانى تو را مىخواندم احساس مىکردم که پیمانه وجودم از عشق تو لبریز شده، همه جا یاد تو بودم، در پشت خاکریزها دیگر تو را دیدم، چیزى نمانده بود که به یقین برسم که پیمانه بىشک پر شده است، آنجا فقط تو بودى دیگر
آنجا من وجود نداشتم هر ثانیه در انتظار بودم که جوابم دهى هر چه تلاش کردم بیهوده بود به جایى نرسید، در آن لحظه بود که فهمیدم که هنوز پیمانه عشق خالیست و هنوز عاشق حقیقى نشدهام.
خدایا : اگر مصلحت مىدانى ما را از عاشقان خودت قرار بده و لذت شهادت در راه خودت را به ما بچشان. ان شاء الله
اى بسیجیان که بدنتان جاى زخم صدامیان و عاملان استکبار جهانى را نشان دارد، امشب که برایتان این چند خط را مىنگارم شب تاسوعاى ماست، فردا شب عاشورا و صبح روز عاشورا غوغا خواهد شد ( اگر خدا بخواهد و صلاح بداند ) صحنههاى کربلا تکرار مىگردد، چه خونین کفنانى که مظلومانه به زیر تانکهاى دشمن جان خواهند داد.
خدایا : بر من عیان است که دیر یا زود خواهم آمد، هیچ باور نمىکنم که راضى شوى در بستر مرگ عاجزانه جان بدهم. اى خداى من، چه غوغایى به پا خواهد شد، این بار کدامین خاک را خون آلود خواهیم کرد و بر کدامین زمین سجده خونین باید نمود.
بوى حسین از کربلا مىآید، نوید پیروزى و فتح نهایى از نبرد بىامان ما حاصل خواهد شد، فردا به دشتهاى پر خون جنوب و غرب پیکرهایى، سر به زمین خواهند گذاشت.
خدایا : نخلها سخن مىگویند، نسیم صحرا به موهایشان شانه مىزند، همه چیز حرف مىزنند، زمین و زمان شاهدند که ما مظلومانه مىرویم اما تن به ذلت و خوارى نمىدهیم (( هیهات من الذله )). (( و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه )). « ۵ » : این امر قرآن است، ما گمنام مىرویم اما روزى فریاد سکوت ما را خواهند شنید، اى خدا به زودى شهادت نصیب من خواهد شد و براى همیشه از خاک جدا خواهم شد.
اى مردم، شما وارث دست آوردهاى انقلابید، شما انقلاب کردید، خون دادید و اکنون نیز از جان و مال خود دریغ نکنید و به سوى جبههها، مردانه هجوم آورید و با کاروانهاى کربلا و سپاهیان محمد (ص) همسفر شوید، به سوى ابا عبدالله حرکت کنید، نصرت حق با شما باد. با ایثار و گذشت و انفاق از مال و جان، خداوند از شما راضى مىشود، از خط امام و روحانیت اصیل هرگز جدا نشوید، رستگارى شما در اطاعت از امام و از روحانیت مبارز و انقلابى و مکتبى است جز خط امام باطل است. فریب این سازمانهاى به اصطلاح انقلابى را نخورید، مارهایى که پرورش دهنده دست آمریکا هستند سرانجام به ذلت و خوارى و تن مىدهند و اسلام را وسیلهاى براى رسیدن به هدف خود قرار مىدهند. هوشیار باشید، در صحنه باشید و حضور دائم داشته باشید در مجالس سیاسى، مذهبى، عبادى حضور داشته باشید.
اى برادران سپاهى، اى دلیران، لباس خون رنگ شما گواه این است که باید حرکت کنید، هیچ گاه خود را به دنیاى فانى و چیزهاى آن چنانى دلخوش نکنید، شما بیایید اینجا، عاشقان شما را فریاد مىکنند، بسیجىها شما را مىطلبند و نیاز به شما دارند، شما باید نمونه و الگو باشید، لباس مقدسى که به تن کردید مبارک شما باشد، فقط با خون از تن به در آورید، سعى کنید با همان لباس خونى به لقاى حق بروید.
بسیجیان دلیر، هر سلاحى را که بر زمین مىافتد شما را طلب مىکند که بیائید، بیائید مرا بردارید، هر بدنى که به خون مىغلطد فریادش بلند است که راه مرا ادامه دهید، پرده جهالت و گمراهى را کنار بزنید، خود فریبىها را با اخلاص و حساب کشیدن از نفس خود کنار بگذارید، بیائید دیگر براى خدا کار کنید، کسى دیگر را در نظر نداشته باشید، با هم مهربان باشید، اتحاد و همبستگى داشته باشید، اطاعت پذیر باشید.
فریادتان بر سر دشمنانتان باشد نه بر سر مسئول و دوستانتان. در مجالس سیاسى عبادى حتما شرکت کنید، در سخنرانىها و مجالس عزادارى با قلبى پاک به دور از نفاق و دورویى شرکت کنید و از خدا طلب کنید هر آنچه را به صلاح شماست عنایت فرماید. بیائید پاسدار همه ارزشهاى انسانى باشید فقط حافظ مشتى خاک نباشید. به تحصیلات خود در رشتههاى مورد نیاز مملکت ادامه دهید، دانشگاهها را باید حزب الله در اختیار بگیرد، همیشه به یاد مرگ باشید و به یاد آخرت، مرگ را زیاد به یاد آورید تا از گناه در امان باشید. به امید این که خداوند یاریمان کند تا ان شاء الله از ادامه دهندگان راه شهدا باشیم.
وصیت نامهام را به پایان مىرسانم و آرزوى حلالیت از همگى شماها دارم. به امید اینکه این بنده حقیر خداوند را حلال کنید و از اینجانب راضى باشید.
وصیتى به پدر و مادرم :
پدر و مادر گرامى و خواهران و برادران ارجمندم، من از حق الناس خیلى مىترسم و هراس دارم و حق الناس هم به گردنم خیلى هست. از شماها مىخواهم اگر ( ان شاء الله ) شهید شدم و اگر خداوند این فوز عظیم را نصیب این بنده حقیرش کرد، مىخواهم که یک کاغذى بنویسید و در یک محل خوب بزنید و بنویسید که طبق وصیت محمد رضا میدان دار هر کس از این حقیر طلبى یا چیزى در دست من دارد بیاید از خانه بگیرد و هیچ خجالتى نکشد و بر او واجب است که این کار را بکند چون من خیلى مىترسم از حق الناس و از پدر و مادر و برادران و خواهرانم مىخواهم که اگر کسى چیزى خواست به او بدهید و از طرف من از او معذرت خواهى بکنید و از او براى این حقیر حلال بودى بطلبید و از کلیه اقوام مىخواهم هر که طلبى یا چیزى طلب کار است واجب است که برود و از خانه بگیرد و هیچ خجالت نکشد چون اگر شما حق خود را نگیرید این حق به گردن این بنده حقیر خداوند خواهد ماند و در آن دنیا ما را نگه خواهند داشت تا وقتى که شما راضى شوید یا آن را تحویل بگیرید.
در خاتمه از کلیه اقوام بخصوص پدر و مادر گرامى و خواهران و برادران ارجمندم و کلیه دوستان و آشنایان که تا به حال با آنها برخوردى داشتم و داشتهام حلال بودى مىطلبم و امیدوارم که از من راضى باشند و التماس دعا دارم.
« ۱ » آل عمران / ۱۶۹
« ۲ » بقره / ۱۹۳ و انفال / ۳۹
« ۳ » بقره / ۱۷۱
« ۴ » واقعه / ۱۰ – ۱۱
« ۵ » بقره / ۱۹۳ و انفال / ۳۹