خاطراتی کم و کوتاه همراه با گوشه ای از وصیت شهید غلامرضا رادمرد:
نام پدر: محمدرضا
تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۹/۶
محل تولد: فردوس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۵/۸
محل شهادت: مهران
آرامگاه : مزار شهدای شهرستان فردوس
🌸شهدا بیعت که کردند، ، بیعت با موعود غائب بود و آن لبیک که به روح الله گفتند تجدید پیمان بود از ازل تا آدم و از آدم تا ابراهیم و از ابراهیم تا خاتم و از غدیر خم تا هل من ناصر عاشورا و از عاشورا تا به امروز.
🌹شهدا ستارگان درخشانی هستند و برای هدایت ما نور افشانی می نمایند. آری شهید غلامرضا رادمرد آن ستاره درخشانی است که با شهادتش مسیر راه ما را از زمین خاکی تا بی نهایت عرش و از خصائل پست انسانی تا مقام مبارک قرب الهی روشن نمود. شهید غلامرضا رادمرد در سال 1338 در فردوس متولد شد. در همان اوائل کودکی نماز و احکام دین را فرا گرفت. تحصیلاتش را در فردوس و اسلامیه با موفقیت به پایان رسانید و موفق به ورود به دانشسرای مقدماتی در طبس گردید و تحصیلاتش را در گناباد به پایان رسانید.
🎇در روز اول مهر ماه 1358 بود که این آموزگار علم و اخلاق در سمت معلمی برای تعلیم و تربیت ، راهی روستا شذ ومدت 7 سال در روستاهای دور افتاده از جمله خورزاد و نوبهار و سرند مشغول خدمت و انجام وظیفه شد .
🌷شهید غلامرضا رادمرد هر چه بر سنش افزوده می شد خصلت های پاک و الهی انسانی در او متجلی تر می شد . شخصیت مستقل ، متانت ، وقار و صمیمیت ، تفکر در مسائل واخلاص در عمل ، همه وهمه خصائلی بود که نمی گذاشت روح بلند او در دنیا جای گیرد .
🔴شهید مشاوری دلسوز و امین ، با صداقت در رفع گرفتاریهای دوستان و اهالی روستاها و مردم محروم بود . وی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سطح شهر یکی از پیشروان و پیشتازان و رهبران فعالیتهای ضد استبداد و ظلم محسوب می شد .
🎆پس از شروع جنگ تحمیلی ندای حسین زمان را لبیک گفت . وی بارها در جبهه ها حضور یافت و با عشق به شهادت دل از تمام زندگی خود ، همسر و فرزندش و زرق و برق دنیا برداشته بود . شهید در یکی از عملیاتها هنگامی که یکی از تانکهای دشمن رامورد هدف قرار داده بود مورد اصابت تیر بار دشمن قرار گرفت و چندین روز در بیمارستان بستری بود و پس از بهبودی بار دیگر عازم جبهه ها گردید .
💕آن هنگام که ندای کمک و استمداد از جبهه ها می آمد ، در هر کجا که بود دلش می خواست به طریقی به جبهه ها کمک نماید . در یکی از روزها وقتی بدای جبهه کمک جمع آوری می کردند به خهنه می آید و به همسرش می گوید که خیلی دلم می خواهد که به جبهه ها کمک کنم ولی هیچ ندارم و دستم خحالی است . در این هنگام همسر فداکارش انگشتری را از دست خود بیرون می آورد و به همراه صد تومان آن را تقدیم جبهه ها می نماید . شهید از این عمل همسرش خیلی خوشحال می شود . هنگامی که غلامرضا دوباره از جبهه برمی گردد یک انگشتر برای همسرش می آورد و می گوید این انگشتر به جای انگشتریست که به جبهه هدیه کردی و هر که به اسلام و قرآن کمک کند خدا عوضش را به او می دهد پس اگر من دوباره به جبهه بروم و به خواست خدا شهید شوم ناراحت نباش که خدا عوضش را خواهد داد .
🌹در آن آخرین بار که می خواست به جبهه اعزام شود دعای کمیل را بر نواری ضبط کرد و گفت : هر موقع که خواستید به یاد من باشید این نوار را گوش کنید و شما باید افتخار کنید که شهید در راه خدا داده اید .
🎉 شهید غلامرضا رادمرد هیچوقت روحش در این دنیا آرام نگرفت و کمال سعادت خود را در جبهه میافت می گفت : وقتی به جبهه میروم خدا را بیشتر درک می کنم و به خدا نزدیکتر میشوم . پشت جبهه را برای خود زندان می دانست و جهاد در راه خدا را مقدم بر هر کاری می دانست . در نامه ای به یکی از دوستانش کفته بود : من که دل خوشی برای ماندن در این دنیا ندارم زیرا که مرگ حق است و تمام افراد مرگ را خواهند چشید. به گفته شهید صبوری این بزرگترین نعمتی است که خداوند به ما ارزانی داشته که کشته اش شهید در راه خدا باشد.
💓 روزی این درهای بهشت بر روی ما بسته می شود و این نعمت جنگ را باید شکر کرد خداوندا مرا به شهید صبوری ها ، میررضوی ها، جوادی ها ، نیکودل ها ملحق کن به خدا دلم برایشان تنگ شده است . به همین لحاظ چندین بار عازم جبهه ها شد و پس از سالها فراق دوست را کشیدن بلاخره به آرزوی خود رسید و به مقام قرب الهی نائل آمد و دعوت حق را لبیک گفت و روح پاکش به ملکوت اعلا پیوست.
🔴برگرفته شده از سایت(باقدسیان و گلگون کفنان)
📌 برای شادی روح آن شهید و تمام شهیدان این مرز و بوم ( صلوات
موسسه شهید غلامرضارادمردhttp://shgholamrezaradmard.blog.ir