شهید سید عباس احمدی روز اول فروردین سال 1345 در روستای باراز از توابع شهرستان قاین متولد شد و در تاریخ 3/2/1366 حین عملیات کربلای 10 در بانه براثر اصابت ترکش به شهادت رسید .
شهید سید عباس احمدی انسانی شاکر و سپاسگزار ، جهاد در راه خدا را اینچنین سپاس می گوید : با سپاسگزاری و شکر فراوان از خداوندی که به ما نیرو بخشید و ما را توان آن داد تا بتوانیم در جبهه های حق بر علیه دشمن جهاد نمائیم .
تولدش 1/1/1345 در روستای باراز از توابع شهرستان قاین بوقوع پیوست . خانواده اش افرادی مذهبی و عاشق اهل بیت (ع) و در عین حال با زندگی ساده و بی آلایش روستائی و کار کشاورزی روزگار را می گذراندند . او در دامان پاک مادری از سلاله پاک زهرا (س) و پدری از نسل رسول (ص) ، تربیت یافت . دشتستانهای وسیع زادگاهش ، شاهد بازیهای کودکانه او و مزارع ارغوانی زعفران ، خنده های شادمانه اش را در خود ثبت کرده است . دوران ابتدائی و راهنمائی را با موفقیت پشت سر گذاشت . با شروع نهضت اسلامی ، بلوغ فکری واعتقادی او نیز سرعت گرفت و پس از تشکیل نهاد مقدس سپاه پاسداران ، به عضویت آن در آمد . سال 1364 ازدواج نمود و با شروع جنگ تحمیلی ، عاشقانه رهسپار شدن به دیار نور را برگزید و در چند عملیات مقتدرانه ، با صدامیان کافر نبرد کرد . حضور پر شورش ، موجب دلگرمی دیگر رزمندگان در جبهه بود . سرانجام در عملیات کربلای 10 به تاریخ 3/2/1366 در منطقه بانه ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن ، به آرزوی دیرینش نائل شد . در فرازهای وصیت نامه اش چنین می گوید : چند کلمه ای را بعنوان وصیت نامه و بعنوان آخرین صحبتهایی که یک جوان هنگام وداع با دنیا می تواند داشته باشد ، بر روی کاغذ می آورم ، نمی دانم صحبت را از کجا شروع کنم به اینکه نوشته ام صحبت برای این است که فرض کنید با شما رو در رو سخن می گویم بله نمی دانم از کجا شروع کنم ......... اگر لیاقت شهادت را پیدا کردم همه این گناهان بخشیده می شود و این درصورتی امکان دارد که شما خانواده خوب و محترم ، شما مردم مسلمانی که احیاناً در حقتان ظلمی انجام داده ام مرا ببخشید که آنگاه خدا مرا می بخشد و با خلوص و صداقتی که در جبهه وجود دارد امکان سعادت بوجود می آید . اما بعد از این کلمات می خواهم ، هدف از رفتن به جبهه را برای شما بگویم تا اگر ابهامی باشد برطرف شود ، ابتدا باید بگویم چه چیز باعث رفتن شده . این بر همه ما معلوم است که اگر زمان ، زمان طاغوت و ظلم و ستم شاهنشاهی می بود و اگر قرار بود اسلام و دین اسلام و احکام قرآن از زیر نظر سفاکانی پلید به دست ما برسد ، هرگز مرد جنگ و مبارزه نبودیم ، پس این برکت و نعمت از کجا نصیب ما شد؟ از آنجا که امامی آمد که الگوی اسلامیت و انسانیت ، الگوی مردانگی و گذشت و نمونه شب زنده داران و عابدان بود . امامی که بتخانه های پر از بت زمان را ، ابراهیم بت شکن ، و کربلاهای جنوب و غرب کشور را ، حسین زمان شد و به ما درس مسلمان شدن ، درس زندگی کردن و مبارزه نمودن با کفر را آموخت .
وقتی که خلوص در کار را وصف می کند چنین می نویسد : کار ما طبق آیه قرآن ، باید فی سبیل الله فقط برای خدا باشد . اینجاست که کار مشکل و مشکل می شود . اینجاست که باید هدف مشخص شود . سیر و حرکت معلوم گردد و من امیدوارم این ایمان و هجرت من فقط برای رضای خدا باشد . انشاءالله ! ولی با وجود همه اینها می بایست مایه گذاشت می بایست در این راه سرمایه گذاری کرد .
برای شهادت در راه خدا نیز چنین می گوید : انسان برای شهید شدن باید مخلص و پاک باشد و از شما تقاضا دارم که از خدا بخواهید به من اخلاص عمل و تقوی عنایت فرماید تا زمینه شهادت بوجود آید . البته آرزو دارم که لااقل آخرین شهیدان این جنگ تحمیلی باشم ، یعنی آنگاه که همه تجاوزگران را و همه ستمگران دنیا را بر سر جایشان نشاندیم به یاری خدا آنگاه شهادت نصیب من شود .
توصیه او بر عدم سستی و تنبلی چنین است : پس سست نباشید که سستی ، آدمی را به زبونی و خواری و بندگی غیر خدا می کشاند و اینها آدمی را به جهنم می فرستد که به گفته خدا بسیار بد جایگاهی است و این فقط شهادت است که آدمی را از آنجا نجات می دهد و بهشت را نصیب می کند .
روحش شاد وراهش پر رهرو .