شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی
من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی
در کنارم، شب و روز بیتاب بود
غافل از او، چشم من در خواب بود
تا شدیم بیدار و مشتاق پدر
او به خواب و چهرهاش در قاب بود
صبح یک روز سرد پاییز ، آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد، پدر آماده سفر می شد
آدرس آرامگاه :
قطعه۳۴ ردیف۱۰ شماره ۶۴۱