زندگینامه حاج رضا
تولد و دوران کودکی
حاج رضا در تاریخ ۱۳۵۳/۲/۹ در تهران چشم به جهان گشود از آنجا که پدر و مادر حاج رضا ازخانواده های مذهبی بودند از همان ابتدا با نام حسین الف و انس خود را برقرار کرد. پدر حاج رضا کربلایی عبدالحسین قبل از انقلاب علیه رژیم فاسد شاهنشاهی به همراه مادر حاج رضا فعالیت های چشم گیری داشتند حتی بعد از عزیمتشان به شهر ساری با منافقان به دفعات درگیر شدند. که آوازه های این رشادت ها بعد از 30 سال هنوز زمزمه میشود.
بعد از شروع جنگ تحمیلی همان روز اول جنگ پدر حاج رضا بسیجی عازم جنگ شد، او آهنگر بود و مادرش که زن دین دار و شجاعی بود با 3 فرزند هم مغازه آهنگری را اداره می کرد.و هم به رتق و فتق امور خانه می پرداخت؛ مادر ایشان یکی از فعال ترین افراد در ستاد کمک رسانی به جبهه بودند و همچنان اداره پایگاه مقاومت در منزل ایشان بود.حاج رضا از هفت سالگی برادران پایگاه را در پست های شبانه همراهی می کرد.
مادر حاج رضا تعریف می کردچند روزی بود که رضا با دستانی گلی به خانه می آمد از او پرسیدم رضا جان چرا دستهایت را گلی میکنی، رضا گفت: صورت منافق هارا گل مالیدم مادر حاج رضا تعجب کرد تا اینکه عصر همان روز به بازار رفت و دید روی عکس های مسعود و مریم رجوی با دستهای کوچکش گل مالیده است.حاج رضا با اینکه هفت سال داشت هر بار که پدرش از جبهه برمی گشت تمام وجودش پر از خواهش و تمنا بود برای رفتن به جبهه که هر بار با مخالفت رو به رو می شد.پدر حاج رضا فرمانده گردان بود و حرفهای شنیدنی بسیار داشت.حاج رضا در نبودن پدر مسولیت های زیادی را بر دوش می کشید. از همان کودکی آهنگری را فرا گرفت،
دوران جوانی
حاج رضا دوران جوانی خود را در هیات ها سپری می کرد و در همین رفت آمد ها بود که با مداح اهل بیت شهید جانباز سید مجتبی علمدار آشنا شد.و خیلی از مراسم ها در منزل پدری خود برپا می کرد.و دوستی عمیقی بین آنها به وجود آمده بود. سید مجتبی حاج رضا را با آقای صمدی آشنا کرد.حاج رضا در همان عنفوان جوانی بود که خرج و مخارج زندگی را به دوش می کشید.در سال 1365 در کنکور ریاضی مهندسی رشته ماشین ابزار رتبه 23 آورد ولی به دانشگاه نرفت و به صورت پیمانی به سپاه رفت تا آرزوی دیرینه اش خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و در نهایت شهادت تحقق یابد. ابتدا وارد دژبانی کل سپاه و بعد از مدتی وارد پادگان شهید دستواره. شد.
و در همان جا بود که با سردار شبانی آشنا شد. بعد از شهادت سردار خداکرم در سیستان و بلوچستان سردار شبانی برای فرماندهی ناجا استان به سیستان و بلوچستان عازم شد و سردار شبانی که توان عملیاتی بالایی را که از حاج رضا دیده و سراغ داشت از ایشان خواست تا به همراه او به سیستان برود. و با هماهنگی بعمل آمده مابین سردار حجازی فرمانده وقت نمسا، امیر لطفیان فرمانده وقت ناجا، سردار نقدی مسئول وقت حفا ناجا و سردار شبانی اجازه داده شد تعداد محدودی بسیجی در اختیار ناحیه انتظامی استان قرارگرفته و مأموریتهای عملیاتی را در سطح استان اجرا نمایند، این یگان به فرماندهی برادر پاسدارحاجیان فعالیت خود را آغاز و در شهرستان ایرانشهر استقرار یافت که از فروردین ماه سال 1375 تا اسفند سال 1379 موفق به انجام 194 عملیات و حذف 78 شرور گردید. البته حاج رضا 22 عملیات دیگر هم انجام داد.که 18 شرور وهابی دیگر را حذف کرد.
فعالیت های فرهنگی
پس از آنکه حاج رضا در سال 1380 از زاهدان برگشت و آشنایی که با آقای صمدی آملی داشت پیگیر گسترش مجموعه کتب علامه حسن حسن زاده آملی شد. با بر پا کردن اردو های متعدد و نمایشگاه های متعدد و ایجاد سایت، کار خود را شروع کرد.
پس از مدتی مجموعه فرهنگی نجم الدین را راه اندازی کرد و به صورت جدی تر و وسیع تر تلاش می کرد تا افکار ناب شیعه گسترش پیدا کند. طوری که دیگر در تهران، اصفهان، مشهد، شیراز، رشت، قزوین و مازندران شبعات مجموعه فرهنگی شروع به کار کرد و حتی در چندین کشور پایگاه فرهنگی زده شده بود. اساسا حاج رضا باهمه ی خلوصش کار می کرد، و به همین سبب در هر میدانی وارد می شد فتوحاتی بس عجیب داشت.
حاج رضا در رفت آمد هایی که با خود علامه حسن زاده داشت تصمیم گرفت که کتاب های علامه را به 9 زبان ترجمه کرده و به دنیا صادر کند، و به دنبال تاسیس شبکه ماهواره ای بود. ولی همان طور که علم ناب و کامل امیر المومنین در سینه اش ماند به سبب حسادت و بخل و بی لیاقتی عده ای، این بار هم دشمنان امیر المومنین نگذاشتند که این امر تحقق یابد.
بعد ازاین ماجرا ها حاج رضا و دوستانش باید این قرض عظیم را پرداخت می کردند با توان بیشتری روی کار اقتصادی، که با اجاره ماشین الات کار پیمانکاری در عسلویه و سپس معدن شن و ماسه نجم پیشرو عرق جبین می ریختند تا قرض آن مجموعه فرهنگی پرداخت شود. کارخانه معدن نجم از همان ابتدا مشتریان داخلی و خارجی بسیاری برای صادرات شن و ماسه داشت و در یک مدت کوتاه کارخانه در یک وسعت زیاد فعالیتش را شروع کرد. ظرف مدت شش ماه موفق به ساخت جاده کوهستانی به طول 57 کیلومتر برای کارخانه شد. حتی شکوه این سازندگی روی آنتن های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به نمایش در آمد.
بعد از تحریم ایران توسط ایادی کفر کار معدن و صادرات شن ماسه که آن روز از بزرگ ترین و موفق ترین معدن های ایران و خاور میانه بود دچار اختلال شد. طوری که کشتی صادراتی شن و ماسه نجم پیشرو در دریا توسط کشور قطر متوقف شد که 105 روز طول کشید، کارخانه نجم هم به بانک بدهکار بود و هم به کارگران، تصمیم به فروش کارخانه گرفت. بین تمامی خریداران، کارخانه را به شرکت سرمایه گذاری تلاشگران فلق فروخت. اما این شرکت به قرار داد خود عمل نکرد. و بعد از گذشت سه سال به هیچ یک از تعهداتش نه تنها عمل نکرد بلکه کارخانه را به یغما برد و خواهان فسق قرارداد هم شد.
بعد از روشن شدن ماهیت شرکت فلق، حاج رضا به بررسی شناخت اعضای تیم فلق که در راس آن میتوان از سردار مرتضی رضایی و پسرش مصطفی رضایی، حسین امیر آقایی و سردار نادر قاسمی توشکی نام برد، پرداخت. اینان بیش از چند صد شرکت تو در تو را اداره میکردند و روشهای نامعلومی را برای رسیدن به قدرت و ثروت بیشتر انجام می دادند که مورد اعتراض شهید حاج رضا قرار گرفتند. و همین امر سبب شد که حاج رضا را تهدید به مرگ کردند. از آن پس در طول سه سال تحقیق، به شناخت این تیم فلق پرداخت.
شهید حاج رضا بعد از چندین ترور ناموفق که توسط تیم فلق بر وی انجام شد ، اقدام به نوشتن کتاب *فریاد عدالت یک سرمچار* کرد و همین امر سبب شد به خاطر مطالب این کتاب مورد تهدید و تعقیب قرار بگیرد. نهایتا این تعقیب و گریز بدون این که منتج به برگزاری دادگاهی شود باعث شد در تاریخ سوم شعبان 11 خرداد 1393 در روز تولد سالار شهیدان توسط تیم وابسته به فلق در جلوی درب منزلش و با ضرب دوازده گلوله او را به شهادت برسانند.
آدرس آرامگاه :
ساری،آرامگاه ملا مجد الدین،قطعه5
از طرف :
مردم
لطفا شکیبا باشید