اپدر از دست رفته ام! به تو فکر میکنم و آرام میشوم. دلم میخواهد برایت بنویسم، بدهم فرشتهها تا برایت بیاورند. مینویسم و میآیم سر آرامگاهت میخوانم. تو کجایی؟ آیا در آرامگاه هستی؟ یا در این قاب عکس که هرگاه دلم برایت تنگ میشود؛ آن را غرق بوسه می کنم. دوست دارم برای تو بنویسم و با تو حرف بزنم تا شاید دلتنگیام کم شود اما پدر از دست رفتهام، تو را به جان مادر با من حرف بزن
صدای تو را میخواهم تا آرام شوم. میخواهم از من چیزی بخواهی تا بگویم: چشم! میخواهم سراغم را بگیری. اما نمی گیری. باورم نمی شود که دیگر نتوانم صدای تو را بشنوم. هر وقت پیرمردهای تسبیح به دست را میبینم، یاد تو میافتم، می گرداندی و میگردانی. میگفتم: بابا! تسبیحت را به من بده تا ذکر بگویم. میگفتی: تو با انگشتهایت ذکر بگو. دستانت را به من بده، میخواهم با انگشتهای تو ذکر بگویم.
ی دل دراین جهان بی خبری درصبح مصاح درطلب سیم وزری سرمایه تودراین جهان یک کفن است ان هم بگمانم ببری یانبری🥺🥺😭😭
آدرس آرامگاه :
امامزادگان علویان سمنان