*از خدائیم و بسوی او باز می گردیم*
*باز در ماتم یک لاله، دلی غمگین است*
*ایل، ماتم زده ی داغ غمی سنگین است*
در سوگ مردان بزرگ، واژه ها خیس اشک اند،
غم نامه ایست بی پایان، کوچ ایلی از خاطرات شیرین مردم سرزمینم که به نام زنده یاد حاج اردشیر رضایی فخر می فروختند به زمانه خویش... تسلیت واژه ای کمرنگ است برای تسلی حال خانواده ای غمگین و داغدار که بزرگ مردی حکیم، باوقار و نجیب، انسانی رئوف و خوش قلب، دوستی گوهر گونه و گنجینه ای نفیس و قابل احترام برای همه اقوام و همه اهالی شهرستان...
اگرچه کهن سال بود و بزرگ ایل، اما کوچک مزاجی اش زبان زد خاص و عام بود. همیشه شیرین سخن و با چهره ای گشاده، ظاهری آراسته و انبساط خاطر، مدام در همه محافل اجتماعی حضور داشت. به یقین چنین سرمایه های اجتماعی گوهر های نایافتنی هستند. نام و یاد این چنین مردانی بزرگ، تا ابد در خاطره های امین مان ماندگار و پابرجاست.
خبر درگذشت کاروان سالار ایل ممسنی بویژه طایفه جاوید، حاج اردشیر رضایی همه آنانی را که با وی حشر و نشری داشتند در بهت فرو برد.
او که اخلاق مدار بود و خوش بیان و در مردم داری زبان زد عام و خاص.. در شادی و غم سالیان متمادی همراه و همگام ممسنی بزرگ بود.
گرچه هر آمدنی را رفتنی است و تا بوده و نبوده از مرگ بعنوان یک واقعیت، گریزی و گزیری نیست و دیر یا زود همه ما ها را به میهمانی اجباری اش فرا می خواند، غروب ستاره ایلمان را به سوی سرای جاودان اندوهی بزرگ را در دل همه مردم ایل ایجاد کرد.
از درگاه حضرت حق برای آن بزرگ مرد نماد ادب و اخلاق طلب آمرزش داریم.
*افسانه هستی اش اگر پایان یافت*
*خوش نامی و عزتش به پایان نرسد*
یادش جاوید
مهرش ماندگار