زماني كه محمدصادق(آخرين فرزند خانوادهي شيخفرجالله) در سال 1303به دنيا آمد، پدرش شيخ فرجالله چند بار گريه كرد. دست هاي خود را به آسمان بلند كرد و از خدا خواست كه فرزندش را در پناه خودش حفظ كند. فرزندان ديگرش، از پدر سئوال كردند: «برادرمان كه سالم است و اتفاقي نيفتاده؛ چرا اينقدر گريه مي كني؟» شيخ فرجالله در جواب مي گويد: «بنده، خواب ديده ام خداوند به من يك فرزند داده كه عمرش از ديگر برادرانش كوتاه تر است؛ ولي آيندهي درخشاني دارد. او در آينده، مرد فاضل و باخدايي خواهد شد.»
مادرش، زن بسيار مؤمن، با خدا و با درايتي بود. نماز شب و عبادتش ترك نمي شد. هر روز نماز را در مسجد با جماعت مي خواند. هميشه به همراه شوهر، جزء اولين كساني بودند كه براي نماز در مسجد آبادي حاضر ميشدند. هر بار هم كه روحاني آبادي دير ميكرد يا نمي آمد، با اصرار مردم، پدر محمدصادق به جاي او نماز را اقامه مي كرد.
در ششسالگي، به مكتب رفت. معلم وقتي استعدادش را ديد، در تعليم وي بيش از حد معمول كوشيد. پدرش با ديدن پيشرفت سريع او، شخصاً به آموزش وي پرداخت.
ديري نگذشت كه محمدصادق، در اوج جواني يار و مشوق اصلي خود را از دست داد. او مدت ها مريض شد و در خانه خوابيد. بعد از مرگ پدر، مادرش او را به اسفرنجان نزد استاد بزرگ، مرحوم آيت الله محمديگلپايگاني(ره) فرستاد.
تحصيلات مقدماتي علوم حوزوي را در محضر آيت الله محمدي گلپايگاني(ره) در اسفرنجان از توابع گلپايگان گذراند. بعد از چندي به حوزه ي علميهي اراك عزيمت كرد. پس از تـأسيس حوزهي علميهي قم، به اين شهر نقل مكان كرد و سال هاي متمادي در محضر اساتيد بزرگ به فراگيري علوم مختلف حوزوي پرداخت. به علت هوش و استعداد و جديت خدادادي كه داشت خيلي زود به درجات شامخ علمي نايل گرديد.
در سال 1327 كه 24 بهار از عمرش را پشت سر مي گذاشت، توسط آيت الله صدرا استاد بزرگ حوزهي علميهي اراك، عموزادهي مادر شهيد صدوق با خانوادهي مذهبي و متديني از اراك آشنا شد. با اين آشنايي مقدمات ازدواج و تأهلش فراهم شد و ازدواج كرد.
حوزهي علميهي قم كه توسط آيتاللهالعظمي حائري در قم تأسيس گرديد، ايشان به همراه جمعي از طلاب حوزهي علميهي اراك به قم عزيمت نمود. علوم فقه، اصول و فلسفه را از محضر فقها و حكماي نامي آن عصر، همچون مرحوم آيتاللهالعظمي بروجردي(ره)، آيتالله حاجآقاروحالله خميني(ره)، آيتالله محقق داماد(ره)، آيتالله گلپايگاني(ره) و ديگر علماي مشهور آن زمان آموخت. چند سال بعد، خود به مقامي شامخ علمي نائل شد و در حوزه به تدريس دروس حوزوي پرداخت. از آنجا كه بياني رسا و شيوا داشت، جمعيت انبوهي از طلاب در درسش حاضر مي شدند. به تدريج در ميان فضلا و مدرسين حوزهي علميهي قم مشهور گرديد.
شهيد صدوق بعد از فوت مرحوم آيتالله بروجردي(ره) در قم، شهرستان ها و مراكز تبليغي بارها از امام خميني(ره) به عنوان جانشين معظم له ياد مي كرد و احكام را طبق رساله ي حضرت امام بيان مي نمود تا آن كه توسط ساواك دستگير شد. در آخرين بار دستگيري، مأموران رژيم طاغوت به منزل ايشان هجوم برده، كتب كتابخانه ي شخصي وي را به همراه اسناد مهم، مجوزهاي شرعي و تفويض اختيار مراجع معظم وقت، و تعدادي كتاب نفيس همراه خود برده و برخي را نيز به آتش كشيدند.
عد از رحلت آيتاللهالعظمي بروجردي(ره) در مسجد اعظم سخنراني كرد. در آنجا اعلام كرد: «بعد از معظم له، كسي كه از همه اعلم تر است و ميتواند حوزه هاي علميه را سر و سامان دهد، شخص حاج آقاروحالله خميني(ره) است. اي طلاب و روحانيون عزيز! از ايشان تقليد كنيد و مسائل فقهي را طبق رسالهي ايشان براي مردم بازگو كنيد!» همين منبر، باعث دستگيري ايشان شد.
آن شهيد بزرگوار تا مدتي به صورت انفرادي در زندان قم بازداشت و سپس به زندان قصر تهران منتقل گرديد.
زندان ها، هجرت ها و شكنجه هاي فراواني را تحمل كرد. تهمت ها و حرف هاي زيادي را شنيد و دم نزد. دشوارتر از همه، تهمت ها و حرف هاي ناروايي بود كه از سوي بدخواهان و روحانينماهاي طاغوتي عليه او بيان ميشد.
سرانجام با آن همه مبارزه، فداكاري، مجاهدت و ايستادگي، در تاريخ چهارم آبان 1340 در سن 37 سالگي در زندان قصر مظلومانه و غريبانه پس از تحمل شكنجه هاي فراوان عمال طاغوت به فيض شهادت نايل گرديد.
هم اكنون، بعد از ساليان سال با پيگيري هاي خانواده، هنوز نشاني از قبر آن شهيد والامقام نيست و قبرش همچنان بينشان مي باشد.